سراب رد پای تو!

.:شرح حال نویسی:.

سراب رد پای تو!

.:شرح حال نویسی:.

شکنجه گر!

روزهای بی رنگ گذشته داره کم کم، آروم آروم محو و نابود میشه
این روزها خاطره میشن
خاطراتی تلخ

راستش میخواستم این وبلاگ رو با نام شکنجه گر شروع کنم، عنوان یکی از آهنگ های داریوش که خیلی این روزا گوش میدم
حتی قالبشم کامل ساختم ولی
ولی
ما هر چه میکشیم از سر عشق میکشیم:

عذاب میکشم ولی عذاب من گناه نیست!

وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست!

شرح یک دوستی!

داستان ما از زمانی آغاز شد که من تازه از یه رابطه ی طولانی در اومده بودم
اولش مثل یه بازی بود ولی کم کم جدی و جدی تر شد
باورش سخت بود که یه دختری که از خودمم بزرگ تره میتونه انقدر تحت تاثیر قرارم بده
همین طور برای اون که به چشم یه تفریح جلو اومد و دل بست
گذشت...زمان گذشت...
یه دفعه چشم باز کردیم دیدیم یک ساله که با همیم!
بلا تکلیف و بی نتیجه
فقط و فقط یه حس غریب عاشقانه بینمونه که مظلومانه زیر دست سرنوشت در حال کمرنگ شدنه
خلاصه اینکه بعد یک سال و نیم دوستی ما به انتها رسید
هر دومون دوست داشتیم با هم ادامه بدیم ولی متاسفانه دیگه نمیشد!
به هر حال زندگی پر از فراز و نشیبه
باید ساخت!